درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سياسى(3)


 

نویسنده : محمدصادق مزينانى




 

عوامل زمينه‏ساز حادثه عاشورا
 

در باره عوامل زمينه‏ساز حادثه عاشورا نظريه‏هاى گوناگونى اظهار شده است؛ در مرحلهنخست مى‏توان به عوامل مختلفى چون: عامل نژادى و قومى، اعتقادى، سياسى و اجتماعى،اخلاقى و ارزش و... اشاره كرد. هر يك از اين عوامل مورد توجه و تأكيد برخى از نويسندگانو پژوهشگران قرار گرفته است. شمارى يك و يا دو عامل و شمارى بيش از آن را زمينه‏سازحادثه عاشورا شمرده‏اند. شمارى از نويسندگان دشمنى بنى‏اميه با بنى‏هاشم، برخى ديگرتغيير ارزش‏ها و برخى از متعصبان اهل سنّت نيز عملكرد خود امام‏حسين(ع) را سبب حادثهعاشورا دانسته‏اند. گروهى ديگر از بى‏توجهى به معنويت و دنياگرايى و كوتاهى خواصّ ازانجام رسالت خود
[40] و...به عنوان عوامل زمينه‏ساز حادثه عاشورا سخن گفته‏اند. از بابنمونه مقام معظم رهبرى با استناد به آيه شريفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات» بر آن است كه دو عامل، از عوامل اصلى اين گمراهى و انحراف است:
«يكى دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صلوة و نماز است. يعنى فراموش كردن خدا و معنويتو جدا كردن حساب معنويت از زندگى و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفيق ازخداى متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدايى از زندگى. و عامل دوّم «اتبعواالشهوات» است يعنى دنبال شهوترانى‏ها و هوس‏ها و در يك جمله «دنياطلبى» رفتن و به فكرجمع‏آورى ثروت و مال بودن و التذاذ وبه دام شهوات دنيا افتادن و اصل دانستناين‏هاوفراموش كردن آرمان‏ها. اين درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممكن است به اين درددچار بشويم.»
[41]
استاد شهيد مرتضى مطهرى نيز در موارد بسيار به اين موضوع اشاره كرده‏اند از جمله:
«بايد گفت: امام‏حسين(ع) را طمع مُلك رى و طمع پول: «خولى مى‏گفت: جئتك بغنا الدّهر»ورشوه رؤسا (و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبيت عامّه وميل به جبران محبّت يزيد كه ابن زياد مى‏خواست كدورت يزيد را از پدرش كه در ولايت عهدىيزيد تعلل كرد جبران كند. و خبث ذاتى امثال شمر و غرور و بد مستى شخص يزيد و از همهبالاتر فراموش كارى مردم كه مسلمان بودند و سيرى به تاريخ شصت ساله خود نمى‏كردند وسابقه‏ها را فراموش كرده بودند و گول ظاهر را مى‏خوردند و...(شهيد كردند).»
[42]
از دو نمونه ياد شده كه با توجّه به واقعيات گفته و نوشته شده‏اند مى‏توان چنين نتيجهگرفت كه مجموعه‏اى از عوامل زمين‏ساز حادثه عاشورا شده‏اند، بنابراين، نظريه‏هاى تك‏عاملى با صرف نظر از نادرستى برخى از آن‏ها،
[43] نمى‏توانند رويداد عاشورا را تحليل وتفسير كنند. در تفسير اين حادثه بايد به عوامل گوناگون توجه داشته باشيم هر چند از مياناين عوامل نيز، مى‏توان به دنبال يك و يا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عواملاصلى و فرعى، مجالى فراخ و فراخور مى‏طلبد. از اين روى، در اين‏جا تنها به دو عامل مهم ومسلط خواهيم پرداخت:
الف. دگرگونى ارزش‏ها و آرمان‏ها،
ب. كوتاهى خواص از انجام رسالت خود.
الف. دگرگونى ارزش‏ها و آرمان‏ها
پيش از آن‏كه به اصل بحث بپردازيم اشاره‏اى به مفهوم ارزش‏ها و همچنين ارزش‏هاىحاكم بر جامعه نبوى مفيد و مناسب مى‏نمايد:

مفهوم ارزش‏ها
 

جامعه شناسان، ارزش‏ها را اين‏گونه تعريف كرده‏اند:
«ارزش‏ها عقايد عميقاً ريشه‏دارى هستند كه گروه اجتماعى هنگام سؤال در باره خوبى‏ها،برترى‏ها و كمال مطلوب به آن رجوع مى‏كند.»
[44]
با توجه به تعريف ياد شده ارزش‏ها هدايت كننده رفتار انسان در جامعه‏اند. هرگونه تغييرو دگرگونى در آن‏ها، دگرگونى در رفتار و هنجار اجتماعى را در پى خواهد داشت. از اينروى، شناخت ارزش‏ها و پاسدارى از آن، از وظايف اصلى هر جامعه است.
[45]

ارزش‏هاى حاكم بر جامعه نبوى
 

پيش از اسلام اعراب از نظر عقيدتى بت‏پرست بودند. شناختى نسبت به معارف الهى چون خدا و پيامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حيرت و ضلالت و گمراهى زندگى مى‏كردند. نژادپرستى و تكاثرطلبى از ارزش‏هاى آنان بود. عرب‏ها در جاهليت غيرت وشجاعت را بسيار مى‏ستودند اما حقيقت اين است كه غيرت و شجاعت مورد ستايش آنانهمان درنده‏خويى و بى‏باكى در جهت تأمين منافع مادّى و حمايت از هم‏قبيلگى خود به حقّو يا ناحقّ بود. عواطف انسانى در ميان آنان بسيار كمرنگ بود. دختركشى اعراب نمونه‏اى ازآن است.
پيامبر اسلام(ص) ستيز و مبارزه‏اى پى‏گير را عليه نژادپرستى و تكاثرطلبى و ديگر
ارزش‏هاى جاهلى آغاز كرد و به صراحت اعلام كرد كه در اسلام اين‏ها ملاك ارزش و برترىافراد بر يكديگر نيست. آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قيامت و ديگر دانش‏هاىمفيد را يكى از ملاك‏هاى برترى افراد بر يكديگر بر شمردند.
ايمان و تقوا و جهاد در راه خدا را كه مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤوليتسازندگى بود، جاى‏گزين افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند. و با تحوّل دربينش‏ها و ارزش‏ها انسان‏هايى را تربيت كردند كه اسوه پاكى و فداكارى، ايثار و همه خوبى‏هاشدند. نمونه بارز اين ويژگى‏ها را مى‏توان در رويدادهاى تاريخى صدر اسلام به ويژه درجنگ‏ها مشاهده كرد. از باب نمونه: جابربن عبدالله انصارى مى‏گويد: «در جنگ احد به بالينپدرم عبدالله رفتم. در حال احتضار بود. درخواست آب كرد. من رفتم و ظرف آبى آوردم،وقتى خواستم به او بدهم اشاره كرد: آب را به اين مسلمان كه در كنار من و تشنه‏تر از من استبرسان. سراغ او رفتم. او به سومى اشاره كرد، سراغ سومى رفتم او به چهارمى، و همچنين تادهمى. وقتى به سراغ دهمين رفتم ديدم كه او به شهادت رسيده است. برگشتم به سراغ نهمىو...تا اوّلى ديدم همه به شهادت رسيده‏اند.»
[46]
از اين نمونه‏ها در جنگ‏هاى صدر اسلام فراوان است. لازم به يادآورى است كه ايننمونه‏ها در ميان كسانى نمودار شد كه تا چند سال پيش از آن، اگر يكى از اين افراد بهديگرى‏بر مى‏خورد كه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرايى بود و باقى‏مانده سوسماررااز او مطالبه مى‏كرد، امتناع مى‏كرد و گاهى به خاطر نصف سوسمار انسانى را از مياندونيم‏مى‏كرد.
[47]
بر اين اساس پيامبر اسلام(ص) با تحوّل در بينش‏ها و ارزش‏ها انسان‏هايى را تربيت كردكه ديگران را حتّى به هنگام مرگ بر خود پيش مى‏داشتند. و پيش از آن نيز، براى دفاع ازمكتب از جان و مال و ثروت خويش گذشته و در ميدان جهاد و شهادت بر يكديگرپيش‏مى‏گرفتند.

بازگشت به ارزش‏هاى جاهلى
 

بزرگترين و مهمّ‏ترين خطرى كه هر نهضت انقلابى را تهديد مى‏كند «ارتجاع» است. اينخطر آفتى است كه متأسفانه نهضت انقلابى پيامبر اسلام(ص) نيز، گرفتار آن شد. پس ازپيامبر(ص) باورها و ارزش‏هاى الهى رنگ باختند و به تدريج باورها و ارزش‏ها و اعمال جاهلى احيا شدند. مردمى كه در روزگار پيامبر(ص) ارزش‏هاى الهى: چون ايثار و فداكارىدر روح آنان تا آن‏جا نفوذ داشت كه در رفتن به سوى جهاد و ميدان جنگ بر يكديگر پيشىمى‏گرفتند، در زمانى كه بدن پيامبر (ص) هنوز روى زمين بود در سقيفه بنى‏ساعده گرد آمدندو شعار «منّا امير و منكم امير»
[48] سردادند و حكومت اسلامى را غنيمتى پنداشتند كه بايد درميان آنان تقسيم شود. متأسفانه كار بازگشت ارزش‏هاى جاهلى به جايى رسيد كه چهره‏هاىبرجسته‏اى چون: ابى‏ذر، عمار و حجربن عدى آزار و شكنجه و تبعيد شدند. در برابر، كسانىكه به وسيله پيامبر (ص) تبعيد شده بودند جزو مشاوران و كارگزاران خليفه شدند. تبعيض وغارت بيت‏المال، گناه و معصيت در جامعه اسلامى رواج يافت. احساس مسؤوليت، امر بهمعروف و نهى از منكر جاى خود را به بى‏مسؤوليتى و سهل انگارى و بى‏تفاوتى داد. ارتجاعو بازگشت از ارزش‏ها به جايى رسيد كه در حكومت عثمان درآمد عمومى و بيت‏المال،درآمد خليفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد.
امام على(ع) پس از آن‏كه با اصرار مردم حكومت را پذيرفتند از دگرگونى ارزش‏ها چنينياد مى‏كنند:
«اى بندگان خدا...شما در زمانى واقع شده‏ايد كه خير و نيكى به آن پشت كرده و شرّ و بدى روىآورده است. شيطان جز طمع در هلاكت مردم كارى ندارد پس اكنون زمانى است كه وسائلپيشرفت شيطان قوى شده، نيرنگ و فريبش همگانى كشته و به‏دست آوردن شكار برايشآسان شده است. به هر سو كه مى‏خواهى نگاه كن آيا جز فقيرى كه با فقر دست و پنجه نرممى‏كند، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده، يا بخيلى كه با بخل و رزيدن در اداءحقوق الهى ثروت فراوانى گردآورده و يا متمرّدى كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كراست. آيا شخص ديگرى جز اين‏ها مى‏بينى؟ كجايند خوبان شما، صالحان، آزادمردان وسخاوتمندان شما؟ كجايند همان‏ها كه در كسب وكارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشاناز بدى‏ها دورى مى‏جستند، مگر همه آنها از اين دنياى پست و از اين زندگى پر مشكل كوچنكردند. مگر نه اين است كه شما وارث انسان‏هاى بى‏ارزشى شده‏ايد كه لب‏ها جز به نكوهشآن‏ها حركت نمى‏كند تا مقام آن‏ها كوچك شمرده شود و براى هميشه فراموش گردند، فانا للّه وانّا اليه راجعون، مفاسد آشكار شده، نه انكار كننده و تغيير دهنده‏اى پيدا مى‏شود، و نهبازدارنده‏اى به چشم مى‏خورد، آيا با اين وضع مى‏خواهيد در دار قدس خداوند و جواررحمتش قرار گيريد و از عزيزترين اولياى او باشيد...»
[49]
دگرگونى باورها و ارزش‏ها تا آن‏جا پيش رفت كه مدعيان خلافت و جانشينىپيامبر(ص) نابودى دين همان پيامبر را در سر مى‏پروراندند.
در گفت و گوى مغيرة بن شعبه با معاويه، وقتى كه مغيره از معاويه مى‏خواهد كه با مردم به عدالت رفتار كرده و با بنى‏هاشم بد رفتارى نكند معاويه در پاسخ مى‏گويد: هيهات، هيهات،مغيره گوش كن، ابوبكر به خلافت رسيد و پس از آن‏كه مرد، نامش نيز از بين رفت. همچنينعمر و عثمان حكومت كردند و مردند و نامى از آنها باقى نماند. امّا برادر هاشم (مقصود اورسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا مى‏كنند و «اشهد انمحمداً رسول الله» مى‏گويند. اى مغيره بى‏مادر، پس از آن‏كه سه خليفه بميرند و نام محمّداين‏گونه زنده باشد ديگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آن‏كه نام محمّد هم دفن شود و ازبين‏برود.
[50]
از اين قضيه و امثال آن‏كه در زندگى معاويه و به ويژه پسرش يزيد فراوان است مى‏فهميمكه آنان با اسلام و ارزش‏هاى آن از ريشه مخالف بوده‏اند و چنان‏چه قيام عاشورا نبود خدامى‏داند سرنوشت اسلام به كجا مى‏انجاميد. معاويه در گفت و گوى ياد شده از حكومتپيامبر به عنوان مُلك و پادشاهى ياد كرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.

پي‌نوشت‌ها:
 

[40]. همان؛ حماسه حسينى، شهيد مطهرى، ج‏3، ص‏48، 49، 47، عبرتهاى عاشورا، سيد احمد خاتمى،ص‏10 مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، مجله معرفت، ش‏56، ص‏16 و...
[41]. سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسيجيان، 71/4/23.
[42]. حماسه حسينى، ج‏3، ص‏49، صدرا.
[43]. شهيد جاويد، نعمت الله صالحى نجف آبادى، ص‏182 - 177. سخنان برخى از متعصبان اهل سنّتچون قاضى ابن عربى، ابن خلدون و...را نقل و نقد كرده است.
[44]. معرفت، ش‏56، ص‏20 به نقل از مبانى جامعه‏شناسى، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعى،تهران، سمت.
[45]. همان به نقل از همان، ص‏157.
[46]. اسد الغابه فى معرفه الصحابه، عزالدين ابى‏الحسن على بن محمد الجزرى، ج‏1، ص‏257، اسلاميه.
[47]. امام خمينى و فرهنگ عاشورا، ج‏1، 279.
[48]. ملل و نحل، شهرستانى، ص‏24.
[49]. نهج البلاغه، خ‏129.
[50]. مروج الذهب، مسعودى، ج‏4، ص‏41 دارالمعرفه بيروت.
 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27